سکسکه

اینجا کجاست؟! جائی برای انتشار سکسکه های ذهن من

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «www.sekseke.blog.ir» ثبت شده است

حجاب

چادری ها خودشون از همه بدترند!

·         دوستی با لب و لوچه آویزان می‌گفت: چادری ها خودشون از همه بدترند!

·         گفتم: از کی تا الان، چادر ملاک خوب و بد بودن شده؟ تازه مگر حجاب فقط به چادر محدود شده؟ علما یا حتی طراحان لباس، کامل‌ترین مدل پوشش اعضای بدن زن رو چادر معرفی می‌کنن، اگه لباس بهتری هم هست معرفی می‌کنن. نکته دوم اینکه، اگه چند خانم چادری دست از پا خطا کردند، نباید به حساب همه زنها نوشت! درست مثل سربازی که تو سخت ترین شرایط نبرد، خیانت می کنه یا سهوا خطایی استراتژیک مرتکب میشه، آیا همه سربازها و فرماندهان، خائن و وطن فروش‌اند؟

 

خدا مهربان‌تر از آن هست که بخاطر چند تار مو عذابم کند...

·         کسی می‌گفت: خدا بزرگ‌تر و مهربان‌تر از آن هست که بخاطر چند تار مو و لب سرخ و شلوار چسبان مرا عذاب کند...

·         گفتم: اما در حقیقت، خداوند نه پسرخاله من هست و نه تو! نه تعصب ایرانی و غیرایرانی دارد و نه حقی را ضایع می‌کند. وقتی حجاب مثل نماز و حج و روزه در قرآن بر مسلمین واجب شده و حدودش مشخص گردیده است، بی توجهی و یا کم توجهی به آن با هر توجیهی، دهن کجی به حکم قاطع خداست. آیا می‌توان گفت: خدا بزرگتر از آن است که به خاطر ترک دو رکعت نماز واجب، خوردن یخ در بهشت وسط ظهر ماه مبارک با دهان روزه، یا بخاطر دستبرد تنها 1000 تومان از جیب دیگری (و اختلاس با 11 تا صفر) و ... مرا بازخواست و مجازات نکند؟ با این حساب چیزی از دین به عنوان بسته زندگی نمی ماند و هر سمت آن سوراخ شده و کپک خواهد زد!

 

حجاب عقب افتادگی می‌آورد

·         گفت: حجاب اعتماد بنفس زن را می‌گیرد؛ احساس ابراز وجود در جامعه و پیشرفتهای علمی و ... را از او می‌گیرد. کلا محدودیتش بیشتر از فوائد آن است.

 

·         گفتم: در یک کلام، اگر اسلام مخالف حضور زن در عرصه اجتماع و کار و تلاش بود، پس لزومی نداشت اصلا قوانین پوشش را وضع کند! اتفاقا دین خدا مدافع رشد زنان هست منتها با انضباط؛ انضباطی که برای مردان هم متناسب با جنسیتش درخواست شده است. چرا کسی نمی‌گوید حضرت زینب(س) با کدام اعتماد بنفس در مقابل پادشاه فاسد آن روز ممالک اسلامی، یزید، سخنرانی کرد و او را بیچاره نمود؟ کما اینکه حضرت، عفیف و محجبه بودند و در عین حال، عقیله بنی‌هاشم هم لقب داشتند، یعنی زنان مدینه سر کلاس درس ایشان حاضر می‌شدند. یا لااقل امروز چرا از خودمان نمی پرسیم بانوان ورزشکار ما در عین حفظ پوشش در رشته های سختی مانند رزمی قهرمان دنیا شده و حجاب برتر را به رخ همه می‌کشند؟ پس، می‌شود!


پی نوشت: لطفا منو در جریان نظراتتون بزارید،

  • alialialimtf@

 

قوانین نانوشته در دانشگاه های ایران 

به زبان طنزِ مامان دوز!!

  معمولا در هر شهر، محله و روستا و اصولا هر اجتماعی قوانین نوشته و نانوشته‌ای وجود داره که چارچوب رفتار ما با دیگران و سایر افراد با ما را تعیین می‌کنه. ذات قوانین نوشته شده در کشور ما، عمل نکردن به اونهاست. قوانین مکتوب راهنمایی و رانندگی، سربازان نظام وظیفه، مالیات، عدالت اداری و هر چه که فکرش رو بکنی. اما یک‌سری از مقررات نانوشته‌ای هم وجود داره که کافیه فراموششون کنی؛ در اون صورت یا از جامعه طرد خواهی شد و یا می‌بینی که مضحکه خاص و عام شده‌ای! مثلا کافیه دو بار دم درب ورودی یک ساختمان شلوغ به دیگران تعارف و بفرما نزنی، قطعا بار سوم یک آدم خشک و بی‌تربیت شناخته می‌شی. دانشگاه هم از این قاعده مستثنی نیست. حتی در مواردی این قوانین نانوشته هستن که ارجحیت دارن. در ادامه به برخی از این مقررات اشاره‌ای خواهیم داشت؛ این بهترین هدیه و کمک هست از یک دانشجوی سال بالایی به دون ترم‌های عزیز و ورودی‌های جدید تحصیلی دانشگاه که به رک ترین حالت ممکن نوشته شده؛ صبور باشید:
  • alialialimtf@

16 آذر


این دست نوشته را به سفارش یکی از نشریات دانشجویی در آذرماه 96 نگاشتم. متنی که به دلیل زبان تیزش در لفافه، هیچ گاه در آن نشریه چاپ نشد. بعد از یک سال آن را از گوشه آرشیو رایانه پیدا کردم و امروز در یک تاریخ کاملا بی ربط نسبت به روز دانشجو، آن را وارد فضای مجازی خواهم نمود؛ اگر قهوه دوست دارید، بخوانید:


قهوه‌ی تلخِ یک مصاحبه‌ی شیرین

(مصاحبه خیالی با یک دانشجو)


صادقانه بگویم هرگاه سوال "ما که هستیم؟" به ذهنم می‌رسد، اندکی بعد افکار مادی مرا غرق می‌کند و فراموش می‌کنم اصلا به چه می‌اندیشیدم! برای نگارش این مطلب و تهیه گزارش و مصاحبه به هر دری زدم، کسی خانه نبود، و اینگونه شد تا فکری به سرم بزند و اتاق مصاحبه را آماده کنم:  
-         یک صندلی چرخ دار
-         میز عسلی برای پذیرایی از مهمان
-          یک لیوان قهوه اصیل داغ
-         و البته یک آیینه بزرگ!

میهمان برنامه : من!
                  من، در برابر من.

هر دو هم‌ زمان، قهوه را مزه می‌کنیم، با هم می‌خندیم، با هم سُرفه‌مان می‌گیرد، با هم به چشمان یکدیگر زل می‌زنیم! اما برخلاف آنچه هدف من بود، وقتی من صحبت می‌کنم، او می‌نویسد! انگار او قرار است از من مصاحبه بگیرد! من از من! 

  • alialialimtf@

تاکسی نوشت

۰۶
اسفند

تاکسی‌نوشت!


رادیو (در حالی که خرخر می‌کند): ایمیل‌های «کلینتون» ارتباط مقامات افغان‌ مرتبط با سازمان سیا را فاش کرد.  وزارت امور خارجه آمریکا از فاش شدن ایمیل نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ این کشور در مورد مقامات افغانی که از سازمان سیا حقوق دریافت می‌کردند خبر داد!

 

راننده (در حالی که با کف دست به فرمان ضربه می‌زند): کاش این دم انتخاباتی، اسامی مواجب بگیرهای آمریکا تو ایران هم لو بره...

مسافر جلویی: این که چیزی نیست، همین الان تو کانال تلگرام بی‌بی‌سی فارسی، اسامی لیست فلانی منتشر شده!

راننده: داریش ببینم الان؟!

مسافر جلویی (در حال گشتن در گالری عکس گوشی): اینهاش!

من: مگه میشه؟ اسامی خیلی‌ از بزرگوارها تو این لیستهاست! یعنی این‌همه حضرات مواجب بگیر دشمن‌اند؟! این چه حرفیه آخه...؟

راننده (رو به من): نه پسرجان! به حضرات که تردیدی نیست، اما به انگلیسیا چرا.

مسافر جلویی: اصلا گیرم که نون‌خور استکبار نیستند، که نیستند؛ حداقل کاری که ازشون انتظار میره اینه که از حمایت دشمن از اونها اعلام برائت کنند و مرزبندی داشته باشند.

مسافر عقبی: بریزین دور این حرفا رو بابا، چه اشکالی داره بی‌بی‌سی فارسی هم لیست ارائه کنه؟! مگه ایرانی نیستن؟

راننده: داداش! مگه هرکی فارسی حرف بزنه و چارتا عکس با تخت جمشید داشته باشه، ایرانیه؟! انگلیس، دشمن ما نباشه، پس ننه‌جون من لابد دشمن ملته!!

مسافر عقبی: حرف مفت که کنتور نمیندازه، یه مشت *** و نفهم دور هم جمعین که چشمتون فقط به بیست و سیه! اصلا ادب مرد به ز دولت اوست...پیاده میشم!

مسافر جلویی: این چرا فوری لفت داد؟!

من: یعنی هنوز پیدا میشن کسایی که از 88 تا الان دست دشمن رو ندیده باشن؟!

راننده: دست و پای دشمن که جای خود داره، هنوز یه عده حاضر نیستن بگن انگلیس و امریکا، بدخواه این مملکتند...

(و همزمان موج رادیو را عوض می‌کند)

رادیو: (صدای امام(ره) در حال پخش است) «...آن روزى را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان (1) از ما تعریف کنند معلوم مى‏شود در ما اشکالى پیدا شده است، آنها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم...[1]»



[1] صحیفه امام، ج‏18، ص: 242

  • alialialimtf@

# بازنشر به مناسبت سالگرد عملیات 4 در دی ماه 1365 و شهادت شهدای غواص

یک مرثیه‌ی صد و هفتاد و پنج نفره‌



جا داشت برای تک تک شما صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج غریب، صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج مرثیه‌ای جدا بنویسم.

حق آن بود که پدر رنجور و مادر از رمق افتاده‌تان به یاد غریبی شما خون گریه کنند؛ بلکه همه کسانی که از "آبی" نوشیدند که شما برای دفاع از آن "به آن" زدید ، بر "خاکی" قدم گذاردند که برای پاسداری وجب به وجبِ آن "در آن" زنده به گور شدید، از هوایی تنفس کردند که آسمانش را دروازه‌ی جهنمی برای دشمن ساختید و در سایه دینی زندگی کردند که شما تربیت‌شدگان آن مکــتب‌اید...

حق آن بود نه با افسانه و اسطوره‌های خیالی که با قصه‌ی صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج مردِ سلحشورِ واقعی، کودکان‌مان را به خواب می‌کردیم.

و حق این بود با صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج روایت هنرمندانه، برای صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج سال، هنر تصویر و سینمای ما حرفی تازه برای گفتن داشت.

جا داشت به حقّ یک‌رنگی ظاهر و باطن صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفره‌تان، هر کدامـمان مانند جعبه مدادرنگی، صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج رنگِ متضاد نمی‌شدیم...

و جا دارد به یاد وحـدت‌تان، و پشت هم‌ایستادنـتان، ما نیز مرام صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفره‌گی پیشه کنیم و " در حضور دشمن" ریش هم را نکشیم و ریشه یکدیگر را نسوزانیم.

به خیال خام خودشان شهید را زنده به گور کردند، نیــــست و نابود... اما تا به امروز، سالی بر ما نگذشته است مگر آن‌ بذری که دشمن سی سال پیش در خاک سرد و نمور خود پنهان نمود، جوانه زد و رشد کرد، ثمر داد و بازگشت.

مرثیه‌تان‌ را باید از زبان خودتان شنید؛ انگار روضه‌ی شما صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفر، یکی‌ست.

حتم دارم آن آخرِ کار، سرهنگ بعثی دلش لرزید...آن وقتی که دستور داد دستانـتان را محکم ببندند و شیردلی با آهنگ کـشداری فریاد زد: یا عَلــــــــــــــــی!

و ذکر زیر لبتان، هم‌رنگ سربندتان، یاعلی و یا‌فاطمه شد...

با لگد دشمن وقتی خاکِ کفِ گودال از صورتتان بوسه چید، در آن وانفــسا، ذکر همه نوحه‌ی کوثریِ جماران شد:

آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک..

در حسینیه‌ی گودال، افسوس که دست میدان‌دار بسته بود.

 

شادی همه شهدای تاریخ اسلام، از عصر رسول‌الله تا عصر بقیه‌الله، صلوات.

علی متین فر- 8 مرداد 1394



  • alialialimtf@

کاپ با طعم خون


[مـن و دوستانم اشکان و پدرام در حال دیدن بازی حساس برزیل-آلمان مثل تموم دنیا]

من: یعنی برزیل در حدّ تیم محلات ما هم نبود! نه دفاعی، نه نفوذی، نیمار هم که علیه الرحمه شد و رفت! می‌دونی؟ برزیل که تو جام نباشه می خوام اصلاً جام نباشه!

اشکان[در حالی که سرشو به علامت نارضایتی تکون می‌داد]: کروس رو داشتی؟ هر چی می زد صاف می رفت تو گل ســـزار بیچاره. مانوئل نویر پدرآمرزیده که شده بود عین دیوار چین. وِ دیگه کِجِه خَلقه!!

پدرام: عجب واکنش‌هایی داشت انصافاً، حالا شماها که برزیلتونه، ولی فردا "مسی"جان می‌آد فوتبال رو به همتون یاد میده...

من: برو بِذار باد بیاد، تیم که بردهاش با تیم های قرمزپوش، ناپلئونی بوده، معلومه که آخر عاقبتش چی میشه دیگه، نه اشکان؟! آخ آخ گفتم اشکـــــان، یاد دژاگه خودمون افتادم، هنوز صحنه پنالتی زابالتا روی اشکان دژاگه تو صدر اخبار دنیاس. اونو داور پنارت می گرفت و گل می‌شد، آرژانتین الآن با مینی‌بوس تو راه بوینس آیرس بود...

ادامه مطلب در ادامه مطلب!

  • alialialimtf@

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما

 ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما

 ماه پیدا‌‌ ماه پنهان ماه روشن ماه گم

 رویت این ماه یعنی نامه اعمال ما

 خاصه این شب ها که ابر و باد و باران با من است

 خاصه این شب ها که تعریفی ندارد حال ما

کاش در تقدیر ما باشد همه شب های قدر

 کاش حوْل حالنایی تر شود احوال ما 

این سحرها در زلال ربنا گم می شویم

این سحرها آسمان گم می شود در بال ما

 ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم

 ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

 گوشه چشمی به ما بنمای ای ابرو هلال 

تا همه خورشید گردد روزی امسال ما

 

         علیرضا قزوه         

 

حلول قمر مبارک رمضان بر اهل صیام مبارک باد.

  • alialialimtf@
سلام. بعد از مدت مدیدی دارم پست می گذارم!

راستش این روزها سرم شلوغه...ایام جشن های نیمه شعبانه و مشغول خدمتیم! ایشالا بعد از نیمه شعبان سعی می کنم با پست بهتری بیام!

غرض از مزاحمت این بود که از رفقای بابلی و غیر بابلی که الان تو بابلند دعوت کنم از ایستگاه صلواتی و نمایشگاه فرهنگی هنری ما که سر خیابون نواب بابل هست، بازدید کنن!

دست برقضا مثل پارسال باز هم دوستان منو مسئول سروکله زدن با کودکان کردند...غرفه نقاشی کودکان!! به هر حال اگه بچه مچه تو دست و بالتون هست این شنبه و یکشنبه و دوشنبه بیارین نقاشی بکشه و جایزه بگیره.

مجتبی! علیعلینجات! مدجید.....بیاینا !!!

نگران ابی هم نباشین اون هر جا شیرینی و شربت و ...باشه حتما میاد!!


در پایان شعری تقدیم به حضرت حجت ارواحنا فداه:


به خود گفتم دلم آزرده و محزون از دوریست ***** دلم با نام تو لرزید، دل آزرده تر از تو کیست؟
دلا وقت طلوعت کی شود؟ بازآ                    ***** که خوشتر از ظهور پر ز نورت چیست؟
شود خاموش آن آتش که هردم ما برافروزیم*****میان کوهی از آتش، زلال چشم تو جاریست!
مرا سرباز صفری در رکابت دان                   ***** مگو ناقابلی، هرگز تو جایت نیست
امیدم را مکن نومید، بنامت من قسم خوردم***** که تا بانگ انا المهدی، دعای عهد تو باقیست
بیا، تا جان به این جسم نزارم هست          ***** ظهورت باعث جان و حضورت مایه ی گرمیست
مرا در مکتب عشقت، قبولم کن قبولم کن  ***** هم امضایی بزن مولا، هم ارفاقی بکن تا بیست!

علی متین فر


  • alialialimtf@
سکسکه

از گونه های کمیاب مذکّر که بالغ بر 20 سال:
دفتر خاطرات دارد؛
داستان می نویسد؛
و اخیرا شعر هم می گوید؛