سکسکه

اینجا کجاست؟! جائی برای انتشار سکسکه های ذهن من

۱۰ مطلب با موضوع «شعر و سروده» ثبت شده است

سردار آسمانی

یتیمان دی

روایتی واقعی از خانه و شهر ما (بابل) در جمعه سیاه

 

اذان صبح بود، جمعه‌ی دی‌ماه

گوشی‌ام گوشه‌ی اتاق ول بود

آسمان ابری و بی خبر از ماه

کوک زنگ، اذان صبحدل بود

***

خواب صبح اگر چه شیرین بود

 خواب را لای پتو کردم

بعد با چشم نیمه باز اول

گوشی‌ام را زیر و رو کردم

***

ادامه شعر در ادامه مطلب

  • alialialimtf@

باسمه تعالی

این شعر به مناسبت سفره همدلی و کمک رسانی های مردم به نیازمندان در ایام ماه مبارک رمضان سروده شده است:

بهشت بهای ریال

کنج لبــهای سفره، تبخالی ست
پدری شرمســارِ سفره ی خالی ست
.
روزه ها گرفت بی سحر، مادر
ولی افطار، نـان سفره یخچالی ست
 .
مانده کار خانواده در بن بست
کـرونا؟ چه بسا رسمِ هرسالــی ست
.

  • alialialimtf@

با چشم سرت باید، تیزی کنی و رَندی
بار و بنه ی خود را، برگیری و بربندی
_دایم گل این بستان شاداب نمی ماند_
باید که هَرس گردد این شاخه پیوندی
گر دیده شود راه و دل مقصد ادراکات
آن وقت توان دیدن، اسرار خداوندی
.

  • alialialimtf@

 

 

خندیدی و خندیدم و خندیدی و خندید

آن چشم که می دید

خندیدی و زنجیره خندان لبت را

جادوی شبت را

با چشمک و با بذله به من بذل نمودی

گفتی که به زودی...

  • alialialimtf@

توضیح: این شعر را در ایام بحبوحه حملات تروریستی داعش به اروپا (در سال 1394) سرودم. قالب شعری اش را نمی دانم، اما امیدوارم قالبِ دل خوانندگانش باشد.

 

سوره زنبور

 

برخیز! که این بار دِگر صحنه عجیب است

 

باز همهمه‌ی دشمن و هنگام فریب است

 

مظلوم ولی باشد و حقا که غریب است!

 

در بُهتِ جهانی که رجوعش به صلیب است...

 

 

«اسلام شده آلت دست سگ مزدور

 

سَلمان! تو به پا خیز و کُنَش دور»

  • alialialimtf@

lovely lady with an umbrella

صلح و جنگ

برای چنگ آوردنت با همه چیز «جَنگیدم»

زَخم خوردم/ زَخم شنیدم/ زَخم دیدم

جراحتِ شیرینی بود...

تا اینکه یک روز

در کمال صلح و آرامش «رَفتی»

جَــنگ اول چه بِــه بود از صُــلح آخر!


زمستان 97- علی متین فر



پ.ن: عکس بر گرفته از آلبوم هنری حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@

ماه من!

قرص بمان!

با هزاران قسم، آفتاب را راضی کرده ام که دیرتر طلوع کند،

و باد را با دو صد حیله، غرّش کنان به اینجا کشانیدم، تا ابرهای تار و بی بار را از رُخَت برچیند.

به روزها گفته ام: همه مرخصید، الّا...

تا چهاردهمِ هر ماه بماند و من.

حالا که سیزدهم، بِدَر شده است، "بَدر" ات را دریغ نکن!


با این همه

اگر ندیدمت

حتما "خود" میان تو و آفتاب "حایل" افتاده ام؛

ای لعنت بر خسوف! 


گفته اند دیوانه اگر ماه ببیند، دیوانه تر می شود1؛

هیچکس امّا نگفت، دیوانه اگر ماه را نبیند چه بر سرش خواهد آمد؟!


علی متین فر


1 دیوانه چون در ماه بنگرد، دیوانه تر شود

* عکس برگرفته از آلبوم هنری سید حمیدرضا محمدزاده


  • alialialimtf@

پنجره رنگی


غصه دارَت می شوم وقتی نمی آیی/
از سفر رسیدنت را خیال می کنم
هر روز،
ساعت ها،
از پسِ پنجره های رنگیِ

قرمز و آبی و سبز، زردِ اُخرایی/

و هر بار
با لیوانی پُر از قهوه ی تلخِ داغِ عثمانی
از لای پرده های اتوکشیده،
و از دریچه یک "رنگ" به دنبال تو می گردم/

نگاه کن!
گل های بی روحِ طاقچه حتی از صبر من خسته شده اند؛
آنقدر آمدنت طول کشید که آبِ آب شد شمعِ شمعدانی/

حوالی غروب که پاهایم تاب ایستادن نداشت...

که قهوه ام ته کشید...

که شیشه ها مات شدند...

جمع کردم بساطِ نگاه را

که ناگاه

ریخت روی سَرِمان، پرهای لباست از آسمان

و آمد:

اولین برف زمستانی به مهمانی!



علی متین فر


عکس هنری روز برفی

عکاس: سید حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@



قایق سهراب سپهری

عکاس: حمیدرضا محمدزاده (Hamidreza Mohammadzadeh)


خاک به ظاهر سرسبز


سهراب که رندانه برفت،

قایقش را هم برد/

حال، من ماندم و این خاکِ به ظاهر سرسبز/

سبز، رنگِ همه زیبایی هاست؛

نتوان دامن این پاک، نجاست، آلود/

چاره ای اندیشم/

                         قایقی خواهم شد،

                         خواهم افتاد به آب،

                         بازوانم پارو،

                         ناخدایم رود،

دور خواهم شد از این خاک کبود/

می روم تا که به سهراب بپیوندم و بس/

در بالادست هر چه باشد، به سرِ دیده من!

خوش به آینده نگر

ای دل غمدیده من...

#علی_متین_فر


  • alialialimtf@
سلام. بعد از مدت مدیدی دارم پست می گذارم!

راستش این روزها سرم شلوغه...ایام جشن های نیمه شعبانه و مشغول خدمتیم! ایشالا بعد از نیمه شعبان سعی می کنم با پست بهتری بیام!

غرض از مزاحمت این بود که از رفقای بابلی و غیر بابلی که الان تو بابلند دعوت کنم از ایستگاه صلواتی و نمایشگاه فرهنگی هنری ما که سر خیابون نواب بابل هست، بازدید کنن!

دست برقضا مثل پارسال باز هم دوستان منو مسئول سروکله زدن با کودکان کردند...غرفه نقاشی کودکان!! به هر حال اگه بچه مچه تو دست و بالتون هست این شنبه و یکشنبه و دوشنبه بیارین نقاشی بکشه و جایزه بگیره.

مجتبی! علیعلینجات! مدجید.....بیاینا !!!

نگران ابی هم نباشین اون هر جا شیرینی و شربت و ...باشه حتما میاد!!


در پایان شعری تقدیم به حضرت حجت ارواحنا فداه:


به خود گفتم دلم آزرده و محزون از دوریست ***** دلم با نام تو لرزید، دل آزرده تر از تو کیست؟
دلا وقت طلوعت کی شود؟ بازآ                    ***** که خوشتر از ظهور پر ز نورت چیست؟
شود خاموش آن آتش که هردم ما برافروزیم*****میان کوهی از آتش، زلال چشم تو جاریست!
مرا سرباز صفری در رکابت دان                   ***** مگو ناقابلی، هرگز تو جایت نیست
امیدم را مکن نومید، بنامت من قسم خوردم***** که تا بانگ انا المهدی، دعای عهد تو باقیست
بیا، تا جان به این جسم نزارم هست          ***** ظهورت باعث جان و حضورت مایه ی گرمیست
مرا در مکتب عشقت، قبولم کن قبولم کن  ***** هم امضایی بزن مولا، هم ارفاقی بکن تا بیست!

علی متین فر


  • alialialimtf@
سکسکه

از گونه های کمیاب مذکّر که بالغ بر 20 سال:
دفتر خاطرات دارد؛
داستان می نویسد؛
و اخیرا شعر هم می گوید؛