سکسکه

اینجا کجاست؟! جائی برای انتشار سکسکه های ذهن من

آیات خداوندی (قصیده)

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ب.ظ

با چشم سرت باید، تیزی کنی و رَندی
بار و بنه ی خود را، برگیری و بربندی
_دایم گل این بستان شاداب نمی ماند_
باید که هَرس گردد این شاخه پیوندی
گر دیده شود راه و دل مقصد ادراکات
آن وقت توان دیدن، اسرار خداوندی
.

باید که بیاموزم، جود و کرم از خورشید
وَز گنبد گردون که، کامل شده پی بندی
آن رحمتِ بی حد را، در عُمق خلیجِ فارس
یا عزت و شوکت را، از کوهِ دماوندی
توحید بروییـدَست از جنگلِ سی سَنگان
امّید هـمی جاری‌ست، در اَترک و اروندی
خوف از گنهَـم کردم، مابـین کویرِ لوت
دیدم به رجاء نقشِ، قالیچه‌ی راوندی
خشم و غضبش را در خشکیِ ارومیه
لطف و کرمش را در، آن بارش نوکندی
دنیا چقدر پست و فانی بنظر آمد
با دیدن پاسرگاد، در اوج هنرمندی

از فضل بَسی نعمت، در فصل زراعت با
بارانِ نُه آبان، برف دَه اسفندی
.
گر طالب حق باشی، جویی ز صفا پندی،
بارَد ز در و دیوار، آیاتِ خداوندی

 

علی متین فر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سکسکه

از گونه های کمیاب مذکّر که بالغ بر 20 سال:
دفتر خاطرات دارد؛
داستان می نویسد؛
و اخیرا شعر هم می گوید؛