یتیمان دی - شعر و روایت واقعی از روز شهادت سردار سلیمانی
یتیمان دی
روایتی واقعی از خانه و شهر ما (بابل) در جمعه سیاه
اذان صبح بود، جمعهی دیماه
گوشیام گوشهی اتاق ول بود
آسمان ابری و بی خبر از ماه
کوک زنگ، اذان صبحدل بود
***
خواب صبح اگر چه شیرین بود
خواب را لای پتو کردم
بعد با چشم نیمه باز اول
گوشیام را زیر و رو کردم
***
ادامه شعر در ادامه مطلب
اینستاگـِـرام هویدا شد
رفرشی شد به طُرفة العینی
بیهوا عکست آمد که
در آستانهی حرمینی
***
(عجب جمعهای شود وقتی،
مَطلعش خنده شما باشد
خوش به حال من در آن جمعه،
کاش روز روزِ ما باشد)
***
کور باد چشمِ خواب آلود!
نفهمید درآن لحظه چه دید
گذشـــــــت تا کنار سجاده،
حرفی از دهان پدرم پرید
***
با صدایی شبیه مردانِ
وطن از دست داده صدایم زد:
«دولت شریر امریکا،
نیمه شب حاج قاسم را زد!»
***
من... نفهمیدم چطــور قلبم،
سرفهها زد درون این سینه
پا شدم بیاختیار از سرِ
سجادهی کنار شومینه
***
پشت به قبله، سریع پرسیدم:
نکند دروغ بیبیسیست؟
سلیمانی که ایران بود!
شایدم شباهت اسمیست...
***
حرفهایم شبیه هذیان بود،
ضربهی خبر چه کاری بود
خواست تا باورم بشود،
اشکهای پدر جاری بود
***
گفتم این کنترل کو، کجاست؟
بزن اخبار که روزگارمان سیاه
اتاق دور سرم چرخید تا،
چشمم افتاد به روبان سیاه
***
جمعهی نحسِ سرد، ساعت شش
باز، بی قرار و بارانی شد
زیر لحاف بودم که مجری گفت:
روح سردار آسمانی شد
***
گوشی به دست باز چرخیدم
همه اینستاگرام به دنبالت
ای بدا روز بدشگون من
ای خوشا شام و ماه و هرسالت
***
چشمم افتاد به عکس اول تو
همان عکسِ صبحِ خواب آلود
کاش هرگز نمیشدم بیدار
کاش همه در خواب و رویا بود
***
اسم و رسم تو پاکبازیست
تا ابد جنبش و کانون است
اینستاگـِـرام ناگهان فهمید
عکسهای تو نقض قانون است
***
صبح شد مَردم از این داغ،
نمیدانستند چه کار کنند؟
به کجا میشود گریخت؟
به کجا باید فرار کنند؟
***
ظهر شد، مصلی پُر شد از
مردمی به سر وَ سینهزنان
همه با خطبه گریه میکردیم
شیون و گریهای چو بیوهزنان
***
سردارِ ناشناخته در ایران!
دشمنت تو را به ما فهماند
آه، هر که بیخبر خوابید
بیگمان زیر چکمه خواهد ماند
***
من با تمام خانوادهام
تا ابد به زیر دِین هستیم
دِین آن جملهی قصارت که:
«ما ملت امام حسین هستیم!»
***
قاتل بزدلت شبیخون زد،
مطمئن بود به خوشذاتیت
بلکه چنگیز هم شرف دارد
بر آن قاتل کراواتیت
***
دور نیست روز انتقام هرگز
میزنیم ضربهای محکم را
تا کند زیارت آن یاغی
آن طرف، ابن ملجم را
***
خلاصه حاجی که داغت را
مابین خود سهیم شدیم
من و بابا و همه ایران
به خدا با رفتنت یتیم شدیم.
***
ما تو را نبردهایم از یاد
گاه و بیگاهمان، ولو در خواب
تو هم آنجا یادی از ما کن
جنت الاعلی، محضر ارباب
علی متین فر