سکسکه

اینجا کجاست؟! جائی برای انتشار سکسکه های ذهن من

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی متین فر» ثبت شده است

 
خواب و رویا یکی از عجایب زندگی هر آدمیه!
 
* یکی تو خوابش با روح اموات و درگذشتگان می تونه ارتباط بگیره؛
* یکی تو خوابش به جاهایی سفر می کنه که هیچ وقت نرفته و یا ندیده؛
* یکی تو خوابش حوادث فردا و پس فرداشو می بینه؛
  • alialialimtf@

توضیح: این شعر را در ایام بحبوحه حملات تروریستی داعش به اروپا (در سال 1394) سرودم. قالب شعری اش را نمی دانم، اما امیدوارم قالبِ دل خوانندگانش باشد.

 

سوره زنبور

 

برخیز! که این بار دِگر صحنه عجیب است

 

باز همهمه‌ی دشمن و هنگام فریب است

 

مظلوم ولی باشد و حقا که غریب است!

 

در بُهتِ جهانی که رجوعش به صلیب است...

 

 

«اسلام شده آلت دست سگ مزدور

 

سَلمان! تو به پا خیز و کُنَش دور»

  • alialialimtf@

lovely lady with an umbrella

صلح و جنگ

برای چنگ آوردنت با همه چیز «جَنگیدم»

زَخم خوردم/ زَخم شنیدم/ زَخم دیدم

جراحتِ شیرینی بود...

تا اینکه یک روز

در کمال صلح و آرامش «رَفتی»

جَــنگ اول چه بِــه بود از صُــلح آخر!


زمستان 97- علی متین فر



پ.ن: عکس بر گرفته از آلبوم هنری حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@

ماه من!

قرص بمان!

با هزاران قسم، آفتاب را راضی کرده ام که دیرتر طلوع کند،

و باد را با دو صد حیله، غرّش کنان به اینجا کشانیدم، تا ابرهای تار و بی بار را از رُخَت برچیند.

به روزها گفته ام: همه مرخصید، الّا...

تا چهاردهمِ هر ماه بماند و من.

حالا که سیزدهم، بِدَر شده است، "بَدر" ات را دریغ نکن!


با این همه

اگر ندیدمت

حتما "خود" میان تو و آفتاب "حایل" افتاده ام؛

ای لعنت بر خسوف! 


گفته اند دیوانه اگر ماه ببیند، دیوانه تر می شود1؛

هیچکس امّا نگفت، دیوانه اگر ماه را نبیند چه بر سرش خواهد آمد؟!


علی متین فر


1 دیوانه چون در ماه بنگرد، دیوانه تر شود

* عکس برگرفته از آلبوم هنری سید حمیدرضا محمدزاده


  • alialialimtf@

پنجره رنگی


غصه دارَت می شوم وقتی نمی آیی/
از سفر رسیدنت را خیال می کنم
هر روز،
ساعت ها،
از پسِ پنجره های رنگیِ

قرمز و آبی و سبز، زردِ اُخرایی/

و هر بار
با لیوانی پُر از قهوه ی تلخِ داغِ عثمانی
از لای پرده های اتوکشیده،
و از دریچه یک "رنگ" به دنبال تو می گردم/

نگاه کن!
گل های بی روحِ طاقچه حتی از صبر من خسته شده اند؛
آنقدر آمدنت طول کشید که آبِ آب شد شمعِ شمعدانی/

حوالی غروب که پاهایم تاب ایستادن نداشت...

که قهوه ام ته کشید...

که شیشه ها مات شدند...

جمع کردم بساطِ نگاه را

که ناگاه

ریخت روی سَرِمان، پرهای لباست از آسمان

و آمد:

اولین برف زمستانی به مهمانی!



علی متین فر


عکس هنری روز برفی

عکاس: سید حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@



قایق سهراب سپهری

عکاس: حمیدرضا محمدزاده (Hamidreza Mohammadzadeh)


خاک به ظاهر سرسبز


سهراب که رندانه برفت،

قایقش را هم برد/

حال، من ماندم و این خاکِ به ظاهر سرسبز/

سبز، رنگِ همه زیبایی هاست؛

نتوان دامن این پاک، نجاست، آلود/

چاره ای اندیشم/

                         قایقی خواهم شد،

                         خواهم افتاد به آب،

                         بازوانم پارو،

                         ناخدایم رود،

دور خواهم شد از این خاک کبود/

می روم تا که به سهراب بپیوندم و بس/

در بالادست هر چه باشد، به سرِ دیده من!

خوش به آینده نگر

ای دل غمدیده من...

#علی_متین_فر


  • alialialimtf@

 

داستان زندگی، داستان همین عکس است. 
درخت نارنج، نردبان و باغبان!
 

باغبان، نهال نارنج را جای قرصی غرس کرد، بیلش را محکم به خاک کاشت، با سرِ آستین خاکی اش، عرق از پیشانی پاک کرد و بعد رو به من گفت:
بیا! این درخت پربار و زیبا برای تو!

  • alialialimtf@

 

 

 کلاغ کودن

 

روزی روزگاری کلاغی بر سر بامی نشسته بود و قارقار می کرد. در بین قارقار، صدای قار و قور شکمش را شنید. از بالای بام برای رفع گرسنگی نگاهی به حیاط خانه همسایه انداخت. در حیاط، زنی مشغول شستن رخت چرک بود. کلاغ جستی زد. او پروازکنان منتظر بود تا حواس زن همسایه پرت شود به امید اینکه بتواند صابون او را بدزدد. در همین هنگام، تلفن خانه به صدا در آمد. کلاغ گفت: این بهترین فرصت است تا او به خانه برود و تلفن را جواب بدهد، من صابون به منقار خواهم گریخت. اما، زن تلفن بی‌سیم اش را از جیب در آورد و مشغول صحبت شد. کلاغ ضایع شد و بر بام نشست! او حساب تلفن بی سیم را اصلا نکرده بود. 

  • alialialimtf@

* بهار نزدیک بود. باغ پیدا بود. تا چشم کار می کرد نهال بود و نهال. پیرمرد باغبان و فرزندانش مشغول سم پاشی درختچه هایشان بودند بلکه با مرگ شته ها و حشرات جانی دوباره بگیرند و ثمری بدهند.

 

* آفتاب که نور را می بُرد، دیگر پیرمرد وا رفته بود. فرزندانش هم از فرط خستگی کار را نیمه تمام رها کردند. خستگی که امان همه را برید چند ردیف از نهال ها جاماندند. بچه ها می گفتند:"حالا چند درخت سم نخورند، چه می شود مگر؟!

  • alialialimtf@

اگر خداوند به یک شرط به شما ویزای کربلا و پیاده روی ایام اربعین بدهد؛ و آن شرط این باشد که در مدت حضورتان در جمع زائران، فقط و فقط  یک کار انجام دهید، چه کاری را انتخاب می کنید؟

پاسخ های شما شدیدا کمک کننده خواهد بود؛ 
ممنونم. 

زائر پیاده کربلا
  • alialialimtf@
سکسکه

از گونه های کمیاب مذکّر که بالغ بر 20 سال:
دفتر خاطرات دارد؛
داستان می نویسد؛
و اخیرا شعر هم می گوید؛