سکسکه

اینجا کجاست؟! جائی برای انتشار سکسکه های ذهن من

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ali matinfar» ثبت شده است

با چشم سرت باید، تیزی کنی و رَندی
بار و بنه ی خود را، برگیری و بربندی
_دایم گل این بستان شاداب نمی ماند_
باید که هَرس گردد این شاخه پیوندی
گر دیده شود راه و دل مقصد ادراکات
آن وقت توان دیدن، اسرار خداوندی
.

  • alialialimtf@

مقدمه

کوچیک که بودم فکر می کردم آدمها وقتی بزرگ میشن کلی کتاب می خونن! اما غافل از این که هر چی بزرگ تر شدم، وقتم برای خوندن کتاب هایی که دوست داشتم کمتر شد. شاهدم هم کتابخونه گوشه اتاقمه. 80 درصد کتاب هاش رو وقتی نوجوون بودم خوندم.
 

چرا اینا رو گفتم؟

  • alialialimtf@

 

Iranian beautiful Haft Seen table

شش سین آرزو- یک سین عشق

داستان کوتاه از ماجرای یک سفره هفت سین

 *****
 

«ماهی نازک نارنجی! اینقدر گریه نکن! مگه کوری؟ نمی‌بینی خوابیده ایم؟!»

«سیر» بود. عنصر بداخلاق سفره هفت سین. از بس بد بو و بد قیافه بود کسی تحویلش نمی‌گرفت و تنها با «سرکه» رفاقتی جزیی داشت.

 

«ماهی نرِ» توی تنگ شیشه‌ای، با به یادآوردن تمام خاطرات خوش زندگی با نامزدش و پایان یافتن آن با افتادن در تور صیاد مدام گریه می‌کرد.

  • alialialimtf@
 
خواب و رویا یکی از عجایب زندگی هر آدمیه!
 
* یکی تو خوابش با روح اموات و درگذشتگان می تونه ارتباط بگیره؛
* یکی تو خوابش به جاهایی سفر می کنه که هیچ وقت نرفته و یا ندیده؛
* یکی تو خوابش حوادث فردا و پس فرداشو می بینه؛
  • alialialimtf@

lovely lady with an umbrella

صلح و جنگ

برای چنگ آوردنت با همه چیز «جَنگیدم»

زَخم خوردم/ زَخم شنیدم/ زَخم دیدم

جراحتِ شیرینی بود...

تا اینکه یک روز

در کمال صلح و آرامش «رَفتی»

جَــنگ اول چه بِــه بود از صُــلح آخر!


زمستان 97- علی متین فر



پ.ن: عکس بر گرفته از آلبوم هنری حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@

پنجره رنگی


غصه دارَت می شوم وقتی نمی آیی/
از سفر رسیدنت را خیال می کنم
هر روز،
ساعت ها،
از پسِ پنجره های رنگیِ

قرمز و آبی و سبز، زردِ اُخرایی/

و هر بار
با لیوانی پُر از قهوه ی تلخِ داغِ عثمانی
از لای پرده های اتوکشیده،
و از دریچه یک "رنگ" به دنبال تو می گردم/

نگاه کن!
گل های بی روحِ طاقچه حتی از صبر من خسته شده اند؛
آنقدر آمدنت طول کشید که آبِ آب شد شمعِ شمعدانی/

حوالی غروب که پاهایم تاب ایستادن نداشت...

که قهوه ام ته کشید...

که شیشه ها مات شدند...

جمع کردم بساطِ نگاه را

که ناگاه

ریخت روی سَرِمان، پرهای لباست از آسمان

و آمد:

اولین برف زمستانی به مهمانی!



علی متین فر


عکس هنری روز برفی

عکاس: سید حمیدرضا محمدزاده

  • alialialimtf@



قایق سهراب سپهری

عکاس: حمیدرضا محمدزاده (Hamidreza Mohammadzadeh)


خاک به ظاهر سرسبز


سهراب که رندانه برفت،

قایقش را هم برد/

حال، من ماندم و این خاکِ به ظاهر سرسبز/

سبز، رنگِ همه زیبایی هاست؛

نتوان دامن این پاک، نجاست، آلود/

چاره ای اندیشم/

                         قایقی خواهم شد،

                         خواهم افتاد به آب،

                         بازوانم پارو،

                         ناخدایم رود،

دور خواهم شد از این خاک کبود/

می روم تا که به سهراب بپیوندم و بس/

در بالادست هر چه باشد، به سرِ دیده من!

خوش به آینده نگر

ای دل غمدیده من...

#علی_متین_فر


  • alialialimtf@

 

داستان زندگی، داستان همین عکس است. 
درخت نارنج، نردبان و باغبان!
 

باغبان، نهال نارنج را جای قرصی غرس کرد، بیلش را محکم به خاک کاشت، با سرِ آستین خاکی اش، عرق از پیشانی پاک کرد و بعد رو به من گفت:
بیا! این درخت پربار و زیبا برای تو!

  • alialialimtf@
سکسکه

از گونه های کمیاب مذکّر که بالغ بر 20 سال:
دفتر خاطرات دارد؛
داستان می نویسد؛
و اخیرا شعر هم می گوید؛